لازم به ذکر است که هرگونه کثیف کردن دیوارها کار بدی است
گزارشی از حاشیههای همراهی رهبر در الحاق ناوشکن جماران به ناوگان دریایی ایران در خلیج فارس
در
حالی که نیروهای آمریکایی در کشورهای افغانستان و عراق از مدتها پیش
مستقر هستند، تعداد زیادی پایگاه فعال دریایی و هوایی و زمینی هم در
کشورهای قطر، بحرین، امارات، عربستان و ... دارند. اینها به غیر از
شناورهای سطحی و زیرسطحی ریز و درشتشان در محدوده خلیجفارس، دریای عمان و
اقیانوس هند است.
به همهی اینها اضافه کنید دو زیردریایی اسرائیلی و
کلی شناور عملیاتی از حدود 20 کشور که اکثراً همپیمان آمریکا هستند. این
آرایش نعل اسبی (که هلال این نعل به سمت جنوب است) یک کانون توجه بیشتر
ندارد؛ ایران. از آن طرف هم «هیلاری کلینتون» وزیر خارجه آمریکا و رئیس
ستاد مشترک ارتش آمریکا یکییکی کشورهای منطقه را گَز میکنند و در این دید
و بازدیدها موج جدیدی از پروژه «ایرانهراسی» را به راه میاندازند. فرض
کنید این شرایط در مورد ایران نبود و یک کشور دیگر (هر چقدر هم که میخواهد
قدرتمند باشد) در این شرایط قرار میگرفت. فکر میکنید شخص اول آن مملکت
چه تدبیر و واکنشی نسبت به این آرایش شیطنتآمیز نشان میداد؟
چهارشنبه
28بهمنماه، رهبر انقلاب در دیدار مردم تبریز به این تحرکات اشاره کرد و
به آن تاخت. این اشاره مورد توجه ویژه رسانههای خارجی قرار گرفت.
رسانههایی که هنوز خبر نداشتند رهبر فقط دو روز بعد به نزدیکترین نقطه از
خشکی این کشور با کانون تجمع دشمن خواهد رفت تا مقتدرانه، اولین ناوشکن
کلاس موج را به ناوگان دریایی ایران ملحق کند و اینچنین برایشان خط و نشان
بکشد.
تکاپو برای ورود مرد باابُهت
همه
لباس سفید پوشیدهاند. نیروی دریایی است و همین لباسهای یکدست سفیدش.
وقتی کنار هم میایستند هم زیباییشان بیشتر میشود. در همان محوطهای که
ناوشکن جماران پهلو دارد به حوضچه، گروه موزیک و دستههای دیگر برای مراسم
سان آماده میشوند. دستههای آخری کارکنان کارخانه کشتیسازی و بچههای
همین پروژه اخیر هستند.
همه تمرینهای آخرشان را انجام میدهند. فرمانده
میدان پا میکوبد و جملات ورودی و خوشآمدگویی که قرار است جلوی رهبر
بگوید را با صدای آرام تمرین میکند، غافل از اینکه میکروفون روشن است.
بقیه ولی به حرفهای او توجهی نمیکنند. عکاسها و فیلمبردارها بر سر اینکه
جایشان ضدنور است، با مسؤولین برنامه بحث میکنند. این تکاپوی قبل از
آمدن رهبر را دوست دارم. این جنبوجوشِ از روی ارادت، برای این است که
هرکسی میخواهد بهترین کار را برای رهبرش انجام دهد و البته هرکس ابُهت
حضور این مرد را قبلاً تجربه کرده باشد، حق دارد که کمی هم دلشوره داشته
باشد.
جنبوجوشها تبدیل به نظم میشود. دو نفر از گروه موزیک که
بالای بلندی هستند شیپور ورود فرمانده کل قوا را میزنند. رهبر عصازنان
وارد میشود. چنان سکوتی همه جا را میگیرد که صدای پِرپِر پرچمهای آویزان
از ناوشکن شنیده میشود. اطراف رهبر فرماندهان رده یک ارتش و سپاه و ستاد
مشترک و وزیر دفاع ایستادهاند. فرمانده میدان پا میکوبد و با شمشیری جلوی
صورت جلو میآید، رهبر یک قدم جلو میرود.
رهبر به جایگاه شهدا احترام
میگذارد، جایگاهی که بالای آن نوشته است: «موجیم که آسودگی ما عدم ماست»،
بعد بر میگردد و از جلوی صفهای منظم سان میبیند و میرود به سمت انتهای
صفها. جنگ و جدال ما هم با محافظها شروع میشود که بگذارند برویم و
آنها نمیگذارند و بعد از کشوقوس از پشت صفها میرویم به سمت انتهای
صف. دویدن عکاسها و فیلمبرداری با دوربینهایشان بامزه است. رهبر هر سه
چهار قدم یکبار عصا میزد و قدمهایش را آنقدر محکم و منظم برمیداشت که
آدم وقتی به جزئیات رفتار او دقت میکرد، فکر میکرد این مرجع تقلید سالها
یک نظامی کارکشته بوده.
چادر بزرگی کنار ناوشکن زده بودند و تویش صندلی
چیده بودند. رهبر آنجا رفت و فرمانده ارتش خوشآمد گفت و یکی دو نفری هم
گزارشهایی مختصر دادند و رهبر را دعوت کردند به بازدید از ناوشکن.
این غول آهنی را بیشتر از بچهام دوست دارم
مغموم و آویزان کنار ناوشکن قدم میزدم. طولش تقریباً هم اندازه طول زمین فوتبال است و عرضش کمی بیشتر از طول هلیکوپترهای معمولی. جلویش یک توپ و دو تیربار دارد، وسطش چهار موشک چینی و عقبش 4 موشک آمریکایی. میتواند در شعاع 3000 مایلی عملیات کند و قابلیت حمل هلیکوپتر دارد. ایران با ساختن این ناوشکن چهاردهمین کشور طراح و سازنده این دست جنگافزار است. اینها را مردی سفیدپوش به یکی از بچههای تیم خبری میگفت. نزدیک شدم و سلامی کردم و ایستادم به گوش دادن. افسر سفیدپوش میگفت: یادم نمیرود 12 سال پیش رهبر توی همین ساختمان ـ و با دست ساختمانی را پشت حوضچه نشانمان داد ـ آمده بود بازدید، یک ماکتی را از همچین ناوشکن دید. سؤال کرد و گفتیم این ناوشکن چیست و چه خصوصیاتی دارد. بعد ایشان گفت خوب شما که ماکتش را ساختید چرا خودش را نمیسازید؟ بعد هم جدیتر شدند و دستور ساخت ناوشکن با قابلیت حمل هلیکوپتر و پرتاب موشک را صادر کردند. ما 12 نفر بودیم که بعد از دستور رهبر تا مدتی گیج بودیم. دو سه ماهی طول کشید تا به خودمان بیاییم که میخواهیم چهکار کنیم. مطالعات روی آب و ورقهای مخصوص و نیازهای خودمان و خصوصیات ناوشکنهای موجود در جهان شروع شد. همان موقعها بود که بچهام به دنیا آمد. بعد با دست به ناوشکن اشاره کرد و گفت: این غول آهنی همسنِّ بچه من است ولی بیشتر از بچهام دوستش دارم. صبح زود میآمدیم روی آن کار میکردیم و وقتی برمیگشتم خانه هم ساعت 12 ـ 11 شب و بچه خواب. بچه را مادرش بزرگ کرد، این غول را هم ما. 65 نفر شبانهروز مستقیماً روی آن کار کردیم. چهار ساله اصل کار تمام شد، قرار بود موتورش را یک شرکت آلمانی بدهد که بعد از چهار سال برو و بیا آخرش به خاطر تحریم نداد. بعد یک شرکت فرانسوی قرار شد سیستم رانش را بدهد بعد از سه سال فقط موتور را داد. ما هم همه طراحیها را براساس موتور آلمانی کرده بودیم، مجبور شدیم کلی ناوشکن را عوض کنیم. حالا فرانسویها هم گیربکس و شفت و پروانه را ندادند. دیگر تصمیم گرفتیم خودمان بسازیم، گفتیم گورپدرشان! یک روز یکی از بچهها گفت رضا من دارم گیربکس طراحی میکنم. رفتم پای کامپیوتر دیدم توی اتوکد چند تا دایره کشیده! ولی باور کنید خودش گیربکس را طراحی کرد و یک شرکت هم توی اصفهان ساخت. فقط 4 ـ 3 کشور توی دنیا میتوانند یک چنین گیربکسی طراحی و تولید کنند، شاهکار بود، شفت 12 متری ساختیم. الان دیگر هر شناوری بخواهیم میتوانیم بسازیم. الان از خوشحالی نمیدانم چهکار کنم. شاید یک مدت بروم استراحت کنم. این یک شاهکار است. شما شاید خیلی سر درنیاورید. در خاورمیانه و خلیجفارس هیچکس حتی فکر ساختن چنین چیزی را هم نکرده که ما ساختیمش!
لازم به ذکر است که هرگونه کثیف کردن دیوارها کار بدی است
بعلت اعتراض گسترده دانشجویان صورت گرفت
فرق شورای صنفی دانشکدمون با شورای صنفی مرکزی
برد شورای صنفی دانشکده مهندسی
در دفتر شورای صنفی مرکز(واقع در کمیته مرکزی تشکل ها)
گرگ ها خوب بدانند در این ایل غریب
گر پدر رفت تفنگ پدری هست هنوز
بره ها نیز نبایست "علف" را بخورند
تا در این بیشه غذای دگری هست هنوز
اعتراضات به پایان نرسیدست، چرا؟
در اوین پیرهن گوره خری هست هنوز
و سیاست به نهایت نرسیدست بدان
توی این قمقمه تا شیر خری هست هنوز
شیخ ما گفت فلان چیز!فلان جا، یعنی
توی گل مانده تر از میر ...[1] هست هنوز
اهل فرهنگ و هنر شیفته این سبکند
در کمر های پر از "قر"، فنری هست هنوز!
پشت گوش "خر شیطان" هم عجب مخملی است
مخملی نرم تر از گوش خری هست هنوز؟
پسر و دختر این ایل! به بازی برسید
خوب شد آتشی و "لولاگری" هست هنوز
"لجن سبز" در این ایل مقدس شده است
و مقدس تر از آن "چیز" تری هست هنوز
جمعه با غسل جنایت! به "جماعت" برویم
کفش پوشیده و دختر-پسری هست هنوز
نیت قرب به VOA و BBC یا
توی این دهکده[2] محبوب تری هست هنوز؟
فکر هفتاد و دو تن سازی مان ابتر شد
مغز خر خورده ای و فتنه گری هست هنوز؟
خر مگس ها همگی "سبز" و لجن پوش شدند
و در اینجا همه جور جانوری هست هنوز
خنده دار است به ما انگ "دورنگی" زده اند
مگر از "زاغچه" یک رنگ تری هست هنوز؟
از ایالات پیام آمده: I love you Mir
و در آن متن گهربار تری هست هنوز
با "تفنگ پدری" راه به جایی نبریم
غم نداریم که "کلت کمری"[3] هست هنوز
"مریم و محسن و مسعود"[4] حمایت کردند
کم نداریم چو "ملاعمری" هست هنوز
حرف ها گر چه متین، گر چه سراسر معقول
باز هم نکته ناگفته تری هست هنوز
شاعر قصه ما بچه ایل است، لذا
بیت ها قافیه اش جانوری هست هنوز
[1] منظور آهو بوده که متاسفانه قافیه جور نشد!
[2] دهکده جهانی که داخل ایل ماست!
[3] پرونده ی شهیده ی راه بی بی سی را مرور کنید.
[4] اسامی کاملا خیالی افرادی که قبلا اینور بوده اند!
دنیا پر از سین است و شما می توانید از بی شمار سین های عالم، هر کدام را که خواستید بردارید. من اما از میان همه سین ها، سیمرغ را انتخاب می کنم.هرچند گنجشکی کوچکم و هرچند روی شاخه نازک زندگی نشسته ام اما دلم بی تاب پر زدن در هوای قاف است...
بی تاب آن کوه بلندی که روی لبه جهان است و آنطرفش دیگر خاکی نیست و زمینی. و همه اش آسمان و همه اش ملکوت است. و به فکر آن درختم. آن درخت که سیمرغ بر آن آشیانه دارد و شاخه هایش تا دورترین نقطه آسمان رفته است.
اگر سیمرغی هست پس گنجشک ماندن و بلبل ماندن و طاووس ماندن، گناه است. باید رفت و بسیار رفت. باید پر زد و بسیار پر زد تا آهسته آهسته سیمرغ شد.
اگر سیمرغ را می خواهی باید سفر کنی و این سفری سخت است، بسیار سخت. اما باید خوشحال باشی و سرخوش بروی و سادگی، توشه ات باشد. و باید یاد بگیری که کمتر سخن بگویی و بیشتر عمل کنی؛ پس سکوت، زبان این سفر است و هرچه می روی طعم سبکی را بیشتر می چشی.
سالی نو آمده است و من سفره ای به بزرگی جهان پهن می کنم و هفت سینی می چینم از سفر و سختی و سادگی و سکوت و سبکی و سرخوشی. اما همه سین ها تنها در کنار سیمرغ زیباست که سین هفتم هفت سین جهان است...
ای رهبرا کلام تو حجت ز مصحف است
هرکس به قدر وسع توانش موظف است
امید آنکه ، یوسف زهرا کند ظهور
امسال سال همت و کار مضاعف است
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد
و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین
سیّما بقیّةالله فى الأرضین
خداوند
متعال را از اعماق جان سپاسگزارم که یک بار دیگر و یک سال دیگر این توفیق
را عنایت فرمود که روز اول سال در کنار شما برادران و خواهران زائر و
مجاورِ این سرزمین پاک و مقدس، در کنار مرقد مطهر حضرت ابىالحسن
علىبنموسىالرضا (صلوات الله و سلامه علیه) باشم و از فیوضات این روز و
از فرصت بزرگ دیدار شما برادران و خواهران عزیز بهرهمند شوم. اولاً تبریک
عرض میکنم حلول سال نو و عید نوروز را به همهى ملت ایران، به شما برادران و
خواهران عزیز، و مطالبى را در این مناسبت عرض میکنم.
مطلب اوّلى
که مورد نظر است که عرض بشود، به مناسبت گذشتن سى و یک سال از استقرار نظام
جمهورى اسلامى، یک تعریف قرآنى از نظام مقدس اسلامى و از حکومت اسلامى
است. اساس حکومت اسلامى و شاخص عمدهى این حکومت عبارت است از استقرار
ایمان؛ ایمان به خدا، ایمان به تعالیم انبیاء و سلوک در صراط مستقیمى که
انبیاء الهى در مقابل پاى مردم قرار دادند. اساس، ایمان است. فرستادن
پیامبران الهى براى هدایت انسانها و ایجاد جوامع دینى و الهى در طول تاریخ
تا امروز، در درجهى اول براى این مقصود است
تمام آرزوها یکی است،تنها تصویرش یکی نیست...
و من آرزو دارم آرزویم تصویر نداشته باشد...!
از دل هزاران شهید عبور کردی...
در ایستگاههای بهشت لختی درنگ کردی و برایت روایت کردند و گریستی.
گفتند که کربلا همچنان جاریست ؛
از عاشورای 61 هجری تا امروز و فردا...
شاید بارها و بارها به هر کدام از قدمگاههای شهیدان که می رسیدی به خودمی گفتی کاش مرا نیز درخیل شهیدان راهی بود و حسرت می خوردی که چرا از قافله جامانده ای .
آری زمان مارا از قافله کربلاییان دور داشته است،اما هنوز می توان آن گونه که
سید شهیدان اهل قلم خواست
بخواهیم : کربلا ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر...
به شهر باز می گردی ،دلت برای همین بیابان ها می گیرد.اولش می خواهی زار بزنی و گریه کنی .
تازه با رفقایت مانوس شده بودی ،تازه شهدا را شناخته بودی ،تازه فهمیده بودی که هرچه هست درگمنامی است و این بیابان ها ...
به خود می آیی.سبکبار می شوی،خیلی چیزها آموخته ای که هرگز نباید فراموششان کنی؛
چنان چه زینب(س)کربلا را فراموش نکرد...
حال و هوای پاکیزه ای گرفته ای.انگار تازه متولد شده ای.با خود فکر می کنی: نکند زرق و برق دنیا این حال و هوای پاکیزه را از یادمان ببرد؟!
به شهر نزدیک می شوی ،دلت تنگ می شود ؛برای خاک،برای نخل،برای خاکریز ،برای جاده ای که هنوز رد خمپاره ها بر آن بود،برای ترکش هایی که زنگ زده بودند و برای آسمان مردانی
که سال ها بود در ملکوت گم شده بودند...
پر از حیرتی،پر از حسرتی،چیزی را جا گذاشته ای.
شاید رد پایت را ،شاید گناهانت را عشاید آرزوهای دور و درازت را و شاید دلت را...
روز هایی است که تو هم مثل شهیدان پر از نور خدا زیسته ای،روز هایی است که به مرگ خندیده ای ،روز هایی است که در سرزمین های جنوب زیسته ای،روز هایی است که در زیارت اولیاالله بوده ای؛
زیارت قبول...
زندگی از شهادت آغاز می شود
از حضور در محضر شهید...
شهدا عیدتون مبارک!
خیلی دوستون داریم،برامون دعا کنید...
دعا کنید که در سال «همت مضاعف و کار مضاعف» مثل شما مبارزان خوبی باشیم...
برامون دعا کنید...
نام مادرم ، بهار است. و ما دوازده فرزندیم.
خواهر بزرگم، فروردین و برادر کوچکم، اسفند است.
پدرم، بازگشته است، پیروز و عمویم نوروز، پیش ماست. و مادر به شکرانه این شادمانی، سفره ای می چیند و جشنی می گیرد.
تصویر بهیاد ماندنی شهید امیر حاج امینی، بیسیمچی گردان انصارالرسول(ص) لشگر 27 محمد رسولا... (ص) که همه به ظاهر خوب میشناسیمش! خیلی ها این عکس رو دیدن اما مطمئنم که تعداد خیلی کمی وصیت نامه این شهید رو خوندن...
حیفه که از وصیت نامه این شهید غافل بمونیم!
خیلی قشنگ و تاثیر گذاره...
با خوندن این گزارش ناخودآگاه یاد کتاب "داستان سیستان" رضا امیرخانی افتادم.
کسانی که اون کتاب رو خوندن و خوششون اومد، حتما این گزارش کوتاه رو هم بخونن..
+در پناه باران(مطلب همراه با عکس)
"پرنده اگر لذت آزادی و پرواز را بفهمد ،پای به هیچ دامی نخواهد سپرد؛
و هیچ طعمه ای به زمینش نخواهد کشاند.
پرنده اگر در اوج پرواز کند هیچ دانه ای به چشمش نخواهد آمد..."
یا علی مددی
حکمی نمی شود گفت که آدمی زاد از چیزهایی که می داند
بیش تر تقه خورده یا از چیزهایی که نمی داند .
دانستن ،همیشه هم به ندانستن نمی ارزد...
لا علم لنا الا ما علمتنا...
یا علی مددی!
پ.ن.: "من او"
شایدم تنها او...
ببخشید!دلم نیومد اینو نخونین!
حتما بخونین...
حتما!
من دیگه رفتم...
ﻣﺘﻦ ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ ﺣﺎج ﺣﺴﻴﻦ ﻳﻜﺘﺎ در جمع راهیان نور
13ﺷﻬﺮﻳﻮر 1359، ﻋﺮاق ﺑﻌﺪ از اینکه ﺗﻘﺮﻳﺒﺎً ﻳﻜﻲ-دو ﺳﺎل ﻣﺎ را در ﻛﺮدﺳﺘﺎن و ﺷﻠﻮﻏﻲ ﻫﺎی ﻛﺮدﺳﺘﺎن اذیت کرد، و بعد از ﮔﺮد و ﺧﺎک ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ در ﻣﺮز اﻳﺮان و ﻋﺮاق و در ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ صورت داد و بعد از درﮔﻴﺮی ﻫﺎی ﺧﻠﻖ ﻋﺮب، ﺟﻨﮓ را ﺷﺮوع ﻛﺮد. زد و آﻣﺪ ﺟﻠﻮ. ﻳﻚ ﺑﻤﺒﺎران ﻣﺸﺘﻲ ﻫﻢﺗﻬﺮان را ﻛﺮد و ﻓﺮودﮔﺎه و ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺟﺎی دﻳﮕﺮ را. و ﺗﻘﺮﻳﺒﺎً ﻣﺮدم ﻫﻤﻪ ﺧﺒﺮﺷﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺟﻨﮓ ﺷﺪه اﺳﺖ. اﻳﻦ ﻳﻚ!
دو!
ﭼﻨﺪ روزی ﻛﻪﮔﺬﺷﺖ، ﻗﻄﻌﻲ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪﺑﺮوﻧﺪ. این ﺟﺪا از درﮔﻴﺮی ﻫﺎی ﭘﺮاﻛﻨﺪه در ﺑﻴﺎﺑﺎن ﻫﺎ و ﺑﻌﻀﻲ درﮔﻴﺮیﻫﺎی ﺧﻴﺎﺑﺎﻧﻲ در ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺑﻮد. ﺣﻀﺮت اﻣﺎم اﻋﻼم ﻛﺮد ﻛﻪ دﺷﻤﻨﻲ آﻣﺪه اﺳﺖ، دزدی آﻣﺪه اﺳﺖ ﺳﻨﮕﻲ اﻧﺪاﺧﺘﻪ اﺳﺖ و رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﺷﻴﺮﺟﻮان ﻫﺎ! ﺑﭽﻪ ﺷﻴﺮﻫﺎ! ﺷﻴﻌﻪ ﻫﺎی اﻣﻴﺮاﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ! عاشقهای اﻧﻘﻼب! ﺟﻮان ﻫﺎ! ﻳﺎ ﻋﻠﻲ! ﺑﺰﻧﻴﺪ ﺑﺮﻳﻢ. ﻣﻠﺖ ﭘﺎ ﺷﺪﻧﺪ رﻓﺘﻨﺪ ﺟﺒﻬﻪ. اﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻧﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺟﻨﮓ ﺷﺮوع ﺷﺪ اﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻧﺮﻓﺘﻨﺪ. ﻳک ﻋﺪه ﻫﻢ ﻛﻪ رﻓﺘﻨﺪ ﺟﺒﻬﻪ ﭼﻨﺪ دﺳﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ.
ﻳﻜﻲ ﺷﺪ ﺷﻬﻴﺪ ﭼﻤﺮان و ایستاد. رﻓﺖ در دﻫﻼوﻳﻪ و ﺳﻮﺳﻨﮕﺮد و دﻋﻮا و درﮔﻴﺮی... ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﻲ ﻣﺠﻠﺲ را رﻫﺎ ﻛﺮد، وزارت دﻓﺎع را رﻫﺎ ﻛﺮد و ﻳﻚ ﻛﻼﺷﻴﻨﻜﻒ به دست گرفت، و رﻓﺖ ﻛﻒﺳﻮﺳﻨﮕﺮد و دﻫﻼوﻳﻪ، ﺷﺪﭼﻤﺮان.
دعا کنید که من ناپدید تر بشوم
که در حضور خدا روسپید تر بشوم
بریده های من آن سوی عشق گم شده اند
خداکند که ازاین هم شهید تر بشوم
که ذره های مراباد با خودش ببرد
که بی نهایت باشم،مدیدتر بشوم
به جست و جویمن و پاره های من نروید
برای گم شده تن پی کفن نروید
به مادرم بنویسید که جای من خوب است
که بی نشانه شدن در همین وطن خوب است
همیشه مهدی موعود در کنارمن است
و دست های ابالفضل سایه سار من است
خدا قبول کند اینکه تشنه جان دادم
و کربلای جدید نشانتان دادم
میان غربت تابوت ها نخواهیدم
به زیر سنگ مزار -ای خدا!- نخواهیدم
منم و خار بیابان که سنگ قبر من است
دعای حضرت زهرا مزید صبر من است
خدا که خواست ز دنیا بعیدتر بشوم
به زیر بارش سرب و اسید، تر بشوم
خودش به فکر من و پاره های من است
دعا کنید از این هم شهید تر بشوم...
رفقا!من دیگه رفتم دنبال درسام ! این هفته باید خوب درس بخونم...
دعا کنید خدا کمکم کنه!
برمی گردم،انشاالله...
یا علی مددی
روی شانه ی غیرت یاد جبهه ها مانده ست
مرگمان اگر دیدید پرچمی رها مانده ست
رفته اند اما نه! کوله بارشان باقی ست
بر زمین نمی ماند ، شانه های ما مانده ست...
برای شادی روحش صلوات...!
فکه نه غروب دارد،نه طلوع...
در فکه همیشه ظهر است...ظهر عاشورا...
حس عطش،تشنگی...
باقی را تو بگو زائر کربلا...
یا علی مددی
دوکوهه آنجاست که بر نفست غلبه کنی
خدایا نیاور آن روز را که، کسانی که تا به حال دوکوهه
را ندیدهاند ،دوکوههها داشته باشند
و من فقط یاد و خاطرهی آنجا را...
این روزها هر جا می رم چای تعارف میکنن و آجیل و شیرینی...
یادش بخیر سرزمین های نور...
هرجا می رفتم آرامش تعارف می کردن و عشق و ایمان...!
فقط می تونم بگم فوق العاده است ... از دست ندید ...
هرکی دلش به عشق ولایت می تپه،
هرکس برای جنگ و شهادت دلتنگه،
هرکی دوست داره تمرین سربازی برای امام زمان رو بکنه،
حتما گوش کنه ....
برای دانلود اینجا را کلیک کنید.
چونکه مدیر این وبلاگ از این پس به درسهاش و به وبلاگ شخصی اش خواهد رسید
ایران از استثناهای مقررات جدید آمریکا
برای دریافت فایل بر روی دانلود کلیک کنید
دانلود (با حجم 1.20 kb)
سلحشور در جمع دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد
فرج الله سلحشور که در جمع دانشجیان دانشگاه فردوسی در دانشکده علوم تربیتی حاضر شده بود به بررسی سینمای دینی در سه دهه اخیر پرداخت. سلحشور سینمای قبل انقلاب را کانال ورودی فرهنگ بیگانه در جان جامعه اسلامی،در آن زمان و عامل انحراف اعتقادی و فرهنگی جامعه ایران دانست. وی افزود : سینما گر هایی که ازگذشته به ما إرث رسیده بودند مناسب یک تحول و انقلاب فرهنگی نبودند و جمعی از مسئولین با آوردن هنرمندان قبل از انقلاب به جمع هنرمندان انقلابی این حرکت را منحرف کردند .
ایشان این افراد را گرگ های باران دیده و با تجربه نامید که توانستند با فریب مسئولین و هنرمندان تازه کار حرکت نو پای سینما را در نطفه خفه کنند.
وی با تقدیر از شهید آوینی ، گفت : شهید آوینی در بخش مستند سازی فعالیت خوبی را انجام داد به طوری که مؤسسه روایت فتح به تنهایی در آن زمان به اندازه واحد جنگ تلویزیون ، سپاه و بنیاد شهید فعالیت کرد و علت این موفقیت را اصیل بودن و ارزشی بودن کار ایشان و ایمان قوی دانست.
کارگردان فیلم یوسف پیامبر تصریح کرد :سینمای امروز ما سینمای بی ارزش است و علت آن هم ماهیت فیلم سازی است .سینما زاییده یک توهم و دروغ پردازی است ، دروغ گویی ذات سینما است و سینما گر یک قصه را براساس تخیل خود می سازد ،البته استثناء هم وجود دارد ، انسان هایی که خیال را با حقیقت گره داده اند. وی همچنین با بیان اینکه مشکلات دیگر سینما انسان محوری و مادی گرایی است ، این موارد را مبنای سینمای موجود دانست که با اسلام و جامعه اسلامی هماهنگی ندارد.
وی خاطر نشان کرد : متأسفانه دولت برای حل مسائل اقتصادی و سیاسی جلسات بسیاری را برگزار می کند اما در عرصه هنر و فرهنگ هیچ نشستی با فرهیختگان و هنرمندان ارزشی صورت نگرفته است .
ایشان با تقدیر از آیت الله خامنه ای افزود:تنها کسی که مشکلات فرهنگی و هنری جامعه را درک می کند و رهنمود هایی را ارئه کردند رهبری است اما متأسفانه هیچ یک از مسئولین وهنرمندان به این رهنمود ها عمل نمی کنند . سلحشور با انتقاد از مسئولین گفت:هیچ کدام از مسئولین نتوانستند برای اصلاح وضعیت فیلم سازی در کشور کمکی بکنند و فیلم های دهه شصت به مراتب سالم تر و ارزشمند تر از فیلم های امروز هستند، وی با بیان اینکه مدیرت ضرغامی نسبت به مدیران قبلی ضعیف تر بوده است ، فیلم های نوروزی را فیلم های مناسبی ندانست وعلت آن را برخورد شعاری با برخورد شعاری با مسائل فقر و غنا ذکر کرد .
وی علت های استقبال مردم از سریال حضرت یوسف را قصه زیبا ، دکور و لباس و طرح های جدید،عبرت آموزی و واقعی بودن داستان دانست.
سلحشور در پاسخ به این که فیلم اخراجی ها تا چه حد به هنر دینی نزدیک بوده است ، گفت : آقای ده نمکی هنرمند نیست و این کار هنر مذهبی نیست ، این کار ، یک کار کمدی است و اصلاً کار جنگی نیست.
وی همچنین در مورد شکایت سیدشهاب الدین طاهری از او گفت :قاضی منتظر مستندات و مدارک کارشناسان است ، وی مدعی شد که سیدشهاب الدین طاهری کتاب خود را براساس کتاب توماس مان درباره حضرت یوسف نوشته است .
به زودی کلیپ صوتی قرار داده می شود
باسلام
طبق جلسه ای که ۵شنبه گذشته با اعضای مرکزی بسیج دانشجویی دانشکده مهندسی داشتیم قرار شد از هفته آینده در کنار اتاق فکر اعضا تحلیل اخبار هفته را داشته باشیم.بنا شد برای سهولت کار و محور قرار گرفتن وبلاگ بسیج در قسمت جعبه لینک وبلاگ بسیج سایت های مهم قرار بگیرد تا اعضا وقت کمتری برای دست یافتن به اخبار روز را خرج کنند.
بنابراین از دوستانی که عمدا یا سهوا وبلاگشون حذف شد عذرخواهی می کنیم
نکته بعد وبلاگ های قوی و پر محتوا که تند تند وبلاگ خود را به روز رسانی می کنند در قسمت نظرات آدرسشون رو بذارن تا لینکشون کنیم
التماس دعا
"تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری
ناآشنا هستم ،خیر .
من از یک راه طی شده با شما حرف می زنم.من سال ها ی سال در یکی
از دانشکده های هنری درس خوانده ام،به شب شعرها و گالری های
نقاشی رفته ام،موسیقی کلاسیک گوش داده ام و ساعت ها از وقتم
را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی دانسته ام گذرانده ام.
من هم سال ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته ام ،
ریش پروفسوری و سبیل نیچه ای گذاشته ام و کتاب "انسان تک ساحتی " هربرت مارکوز را- بی آنکه خوانده باشم اش- طوری دست گرفته ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:« عجب،فلانی چه کتاب هایی
می خواند،معلوم است که خیلی می فهمد!»...
اما ...
و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می زنم!"
عجیب نیست ؟! شهدا و این چیزها!
رفقا! به خدا شهدا از آسمون نیومده بودن، مثل ما بودن،گاهی اشتباه می کردن،گاهی بیراهه می رفتن،گاهی خسته می شدن،گاهی...
به قول آقای پناهیان : فقط حواسشون خیلی جمع بود!
اونا هم تو همین شهرها زندگی کردن،دانشگاه رفتن و ...
اما نخواستن زمینی بمونن،نخواستن تو زندگی اونقدر غرق بشن که حتی خودشونم فراموش کنن!
مثل ما بودن و تمرین پرواز کردن...
رفقا! ما هم اگه بخوایم می تونیم مثل اونا باشیم.
بیاین شروع کنیم؛از همین امروز...
بیاین قدم بذاریم تو این راه...
"راهی که ان قافله ی عشق پای در ان نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل
هر صبح در همه جا برمیخیزد، و اگر نه ، این راحلان قافله ی عشق، بعد از
هزار و سیصد وچهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته اند؟
الرحیل!
الرحیل!
اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را!
اکنون بنگر حیرت عقل را و جرات عشق را، بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ...
راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است،جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی؛ و این اوست که ما را به خویش می خواند..."
ترس من نه از مرگ است،می هراسم از ماندن
مثل دیگران بودن،مثل دیگران مردن
غایت سرافرازی اهتزاز بر دار است
جان بی قرار ما،فدیه ی چنان مردن...
آقا مرتضی!فقط دعا کن تو راه نمونیم!
سید دعا کن مثل شما برای ما هم روزی برسد
" که بلبلی در وصف ما سرود شهادت بسراید!"
یا علی مددی
پ.ن.: سید شهیدان اهل قلم
جمهوری
اسلامی هم کاری برای مردم انجام نداد , بیچاره مردم با آن شوق و شعف
فداکاری کردند که از رژیم ظالمانه طاغوت رهایی یابند، گرفتار یک رژیم بدتر
شدند! مستکبران مستکبرتر ومستضعفان مستضعف تر شدند! زندانها پر از جوانان
که امید آتیه کشور است می باشد و شکنجه ها از رژیم سابق بدتر و غیرانسانیتر
است ! هر روز عده ای رااعدام می کنند به اسم اسلام ! و ای کاش اسم اسلام
روی این جمهوری نمی گذاشتند! این زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است !
مردم در رنج و زحمت و گرانی سرسام آور غوطه می خورند و سردمداران دارند این
رژیم را به رژیمی کمونیستی هدایت می کنند! اموال مردم مصادره می شود و
آزادی در هرچیز از ملت سلب شده ...
(برای خواندن ادامه متن بر روی ادامه.. کلیک کنید)
اگر جوانهای نسل امروز نیز در دوران دفاع مقدس بودند،
با همان عزم راسخ در میدان حاضر می شدند
و امروز همین جوانان، پایمردی خود را
در میدان علم و سیاست، تلاش و کار، همبستگی ملی، و بصیرت
به اثبات رسانده اند.
پدر بزرگ، مادر بزرگ!
پدر، مادر!
همیشه غصه می خوردم که چرا من هیچ وقت جزء سابقون نبوده ام؛
نه در اسلام آوردن،نه ...
شما قدیمی ها همه ی اولین ها را تصاحب کرده اید و همیشه یک قدم جلوتر از من بوده اید...
این روزها اما خوشحالم!
شما امروز "بله" را گفتید؛ اما من خیلی قبل تر از شما در 9 دی و 22 بهمن "بله" را گفتم !
آنقدر بلند که همه ی عالم شنیدند!
این به همه ی آن قبلی ها در...!